كلام شهدا:آنان را كه از مرگ مي ترسند ، از كربلا مي رانند. سيد مرتضي آويني
خاطره:بى سيم زد. پرسيد «چى شد پس؟» صبح عمليات، نيروها هدف را گرفته بوند، ولى نه آن قدر كه حاج حسين مى خواست. گفت «بى سيم بزن به فرمانده شون، بگو بكشه عقب. بعد بگو محمد و بچه هاشون برن جاى اونا.» تير خورده بود. نمى توانست بلند شود. سرش را انداخته بود پايين. گفت «حاجى!» حاج حسين گفت «جانم؟» گفت «من... من سعى خودمو كردم، نشد. بچه ها خسته بودن. ديگه نمى كشيدن.» زد زير گريه. حاج حسين رفت كنارش نشست. با آستين خاليش اشك هاى او را پاك مى كرد، ما همه گريه افتاده بوديم. شهيد حسين خرازي
منبع : [برگرفته از مجموعه كتب يادگاران | انتشارات روايت فتح | فاطمه غفاري]
- جمعه ۱۹ تیر ۹۴ | ۰۴:۳۳
- ۱۰۱ بازديد
- ۰ نظر