داستان جالب:قدر همين شاه را بايد دانست
- مجموعه: داستانهاي خواندني
داستان جالب:قدر همين شاه را بايد دانست
پادشاهي از وزير خود خشمگين شد به همين دليل او را به زندان انداخت.مدتي بعد وضع اقتصاد كشور رو به وخامت گذاشت. بنابراين مردم از پادشاه خود ناراضي شدند و پادشاه هركاري براي جلب رضايت آنها نمود،موفق نمي شد.لذا دستور داد وزير را از زندان بياورند.هنگامي كه وزير در محضر او حاضر شد گفت:مدتي است كه مردم از من روي گردان شده اند،اگر توانستي رضايت آنها را جلب كني من نيز از گناه تو مي گذرم.وزير گفت:...
من دستور شما را اجرا خواهم كرد،فقط از شما مي خواهم تعدادي سرباز به من بدهيد.شاه گفت:نبينم كه از راه اعمال خشونت بر مردم وارد شوي.سرباز براي چه مي خواهي؟ وزير گفت:من هرگز هدف سركوب كردن ندارم.شاه با شنيدن اين حرف تعدادي سرباز به وزيرش داد.شب هنگام وزير به هر كدام از سربازان لباس مبدل دزدان را پوشاند و به هر كدام دستور داد كه به تمام خانه ها بروند و از هر خانه چيزي بدزدند به طوري كه آن چيز نه زياد بي ارزش باشد و نه زياد با ارزش تا به مردم ضرر چنداني وارد نشود و هم چنين كاغذي به آنها داد و گفت در هر مكاني كه دزدي مي كنيد اين كاغذ را قرار دهيد.
روي كاغذ چنين نوشته شده بود:هدف ما تصاحب قصر امپراطوري و حكومت بر مردم است.سربازان نيز مطابق دستور وزير عمل كردند.مردم نيز با خواندن آن كاغذ دور هم جمع شدند.
نفر اول گفت: درست است كه در زمان حكومت پادشاه وقت با وخامت اقتصادي روبه رو شديم،اما هرگز پادشاه به دزدي اموال ما اقدام نمي كند..اين دزدان اكنون كه قدرتي ندارند توانسته اند اموال ما را بدزدند،واي به روزي كه به حاكميت دست يابند.نفر دوم نيز گفت:درست است،قدر اين شاه را بايد دانست و از او حمايت نمود تا از شر اين دزدان مصون بمانيم.و همه حرف هاي يكديگر را تاييد كردند و بنابراين تصميم گرفتند از شاه حمايت كنند
- جمعه ۰۵ تیر ۹۴ | ۰۱:۰۴
- ۱۴۱ بازديد
- ۰ نظر